rt50

متن مرتبط با «سرنوشت» در سایت rt50 نوشته شده است

مهاجرانی: اگر یادداشت صمیمانه رهبری نبود، معلوم نبود سرنوشتم چه می‌شد

  • همه ما شاهد بودیم که دکتر ولایتی با همان متانت همیشه اش چگونه پاسخ اقای جلیلی را در مناظره تلویزیونی انتخابات داد و کارنامه گروه مذاکره کننده را بر آفتاب افکند.به گزارش نامه، عطاء الله مهاجرانی در سایت خود به ماجرای یادداشت جنجالی خود در روزنامه اطلاعات پرداخته و با اشاره به مذاکره اخیر ایران و آمریکا، خواستار «اقناع جوانان پرشور انقلابی» شد. آنگونه که انتخاب گزارش داده، وی در این یادداشت نوشته است:سال ها پیش! در خرداد ماه سال ۱۳۶۹ مقاله ای در روزنامه اطلاعات منتشر کردم، عنوانش مذاکره مستقیم بود. محشر کبری شد. هر دو جناح وبرخی شخصیت ها با صراحت تمام هر چه خواستند گفتند و تا هر جا می توانستند تاختند. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب موتلفه و انجمن اسلامی اصناف و دفتر تحکیم و … بیانیه صادر کردند و مقاله را محکوم کردند. حتا بچه های دفتر تحکیم در صحن دانشگاه تهران تظاهرات راه انداختند . اگر همان یادداشت صمیمانه مقام رهبری نبود؛ روشن نبود سرانجام نویسنده آن مقاله به کجا می انجامیدمهاجرانی ادامه آورده است: اکنون این مذاکره مستقیم انجام شده است. گرچه پیش از این در سطوح مختلف با امریکایی ها مذاکره صورت گرفته است. منظورم مذاکره رویارو ست، مثل مذاکره با مک فارلین، و نه رد و بدل پیام ها که همیشه رفتار جاری هر دو دولت و یاکشور بوده است. این بار چند نکته قابل توجه به نظرم می رسد.یکم: جوانانی که در فرودگاه جمع شدند و لنگه گفش پرتاب کردند و شعار دادند. جوانانی پر شور و انقلابی هستند. می بایست آن ها را قانع کرد، با آن ها سخن گفت. تجربه خودم را برایتان می گویم. تبریز رفته بودم. قرار بود در مسجد طوبی - با همان گنبد زیبای خاطره انگیزش- صحبت کنم. از ماشین که پیاده شدم، با موجی از جوانان حزب الله روبرو شدم. با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه به استقبال آمده بودند. با آن چنان شوری شعار می دادند که به نظرم رسید لحظاتی دیگر مرا به عنوان دشمن ولایت فقیه از صحنه زمین و زمان بر می اندازند. وارد شدیم. جمع ما به ناگزیر به قسمت خواهران رفتیم! یعنی راه دیگری هم نبود ، راهنمایمان هم دوستان تبریزی بودندبرادر بسیار عزیز آقای جباری نماینده تبریز هم همراهم بودند یا من همراه ایشان بودم. گفتم: به برادران حزب الله بگویید، تریبون مسجد از آن ها، من هم به عنوان شنونده می نشینم و دست اخر به همه پرسش ها جواب, ...ادامه مطلب

  • سرنوشت این سه نفر

  • بسم الله الرحمن الرحیمبرای بنده که از اولین قسمت سریال کلاه پهلوی دنبالگر آن بوده ام وقایع آن بسیار مهم است.امیر علی دانایی بازیگر جوان کلاه پهلوی که ابتدا در هتل های پارس ظرفشویی میکرد و پس از دیدار با آقایانی نظیر تقی زاده به سمت های مناسبی رسید و تا اینکه پس از بازگشت به ایران با سفارش اشخاصی نظیر حکمت به منسب فرمانداری سامان رسید.مخالف حکومت نبود و همواره از آن تعریف و تمجید میکرد و حتی با مخالفین حکومت بطرزی مشکوک برخورد میکرد.پس از آنکه از سمتش برکنار شد با مشارکت سیمسون تصمیم به ایجاد حزبی ضدشاه اقدام کردند که پس از دستگیری او نیز به صف مخالفین حکومت پیوست.نفر دوم پسر آقای توکلی است.امیر توکلی که پس از قانون کشف حجاب به فرمان شاه عمل کرد و شمایل غربی پیدا کرد و همواره از مخالفین حکومت انتقاد میکرد پس از مدتی متوجه آن شد که چه دامی برایش پهن شده است و به صف مخالفین حکومت پیوست.نفر سوم یعنی آقا میرزای کلاه پهلوی از همان ابتدا مخالف حکومت بود و بدلیل داشتن تجربیات حوزوی با اعمال رژیم پهلوی بشدت مخالف بود و گام در جهت ارشاد مردم خصوصا در شهر سامان بر میداشت.امیر علی دانایی(فرماندار) از زمان دستگیری اش توسط پلیس سیاسی یک کلام را همیشه تکرار میکرد و آنهم این بود که در حکومت پهلوی حتی خود پهلوی هم امنیت ندارد.سرانجام این سه نفر زندان بود.آنکس که از ابتدا مخالف پهلوی بود به زندان روانه شد،آنکس که نوکر بی اختیار پهلوی هم بود به زندان روانه شد و اینست که صحت این حرف(هیچکس در حکومت پهلوی حتی خود پهلوی هم امنیت ندارد) را تایید میکند.پس نتیجه میگیریم که پهلوی حتی به یاران وفادار خویش هم رحم نکرد.موردی که در دوران محمدرضا پهلوی هم بسیار زیاد دیده شد., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها