rt50

متن مرتبط با «مامان» در سایت rt50 نوشته شده است

معرفی کتاب: مامان ومعنی زندگی

  • نام کتاب: مامان و معنی زندگینویسنده: اروین د.یالوممترجم: سپیده حبیبنشر: قطرهمعرفی کتاب:مامان و معنی زندگی مجموعه ای از شش داستان روان درمانی است که برگرفته از تجریه های بالینی نویسنده است، که یالوم در هر داستان مراجعی خاص و فرایند درمانی وی را توضیح می دهد. و چهار اثر ابتدایی آن بر اساس واقعیت می باشد. در ادامه خلاصه ای از هر داستان را می خوانید:داستان اول: مامان و معنی زندگیاین داستان ماجرای ارتباط یک روان درمان گر با مادر خود و چالش هایی است که در این ارتباط دارد و در واقع بیانگر تاثیر ارتباط مادر و فرزند در رشد شخصیت افراد است.داستان دوم: همنشینی با پائولادر طول این داستان نویسنده به گروه درمانی افرادی می پردازد که از بیماری های لاعلاج جسمی رنج میبرند و به نوعی با مرگ دست و پنجه نرم می کنند. و نشان دهنده رویکرد متفاوت هر یک از بیماران با مرگ است. و در این میان پائولا نه تنها مرگ را یک غایت تلخ نمی داند بلکه آن را نردبانی برای تعالی میشمارد.داستان سوم: تسکین از نوع جنوبیاین داستان قسمتی از یک گروه درمانی با بیماران سخت روانی در یک بیمارستان را روایت می کند، که هر یک از مشکلی حاد رنج می برند و در عین بی میلی فرایند درمان را دنبال می کنند و لی در ادامه به به نقطه های روشنی در درمان می رسندداستان چهارم:هفت داستان پیشرفته در درمان سوگاین داستان ماجرای زنی است به نام ایرن که تلاش می کند با مرگ برادر، همسر و فرزندانش کنار بیاید و در روال داستان هفت مرحله درمان سوگ نیز توضیح داده می شود.داستان پنجم: رویارویی دو جانبه« رویارویی دو جانبه»، داستان روان درمانگری است که جلسات درمان را برای مراجعش ضبط کرده تا او در راه آمدن به مطبش به آن  گوش دهد. همچنین درمانگر در پایان هرجلسه روی کاستی دیگر احساسات واقعی اش را نسبت به مراجعش، جهت شرکت در یک جلسه حرفه ای برای همکارانش ضبط می کند. در یک جلسه به طور اتفاقی این دو پشت سر هم روی نوار مراجع ضبط می شود و او  به احساسات واقعی درمانگر نسبت به خود پی می برد و ادامه ماجرا...داستان ششم: طلسم گربه مجاراین داستان تخیلی، در باره توهمات دختری است که تصور می کند در خانواده اش ازدواج او و  نسل های قبل از او با فرد مورد علاقه شان، توسط گربه ای طلسم شده و درمانگر طی جلسات مختلف در پی حل این مشکل است.نظر من:به نظر من بزرگترین حسن این کتاب بیان س, ...ادامه مطلب

  • وقتی گلابتون بانو مامان بزرگ می شود!

  • یکی از جالب ترین جاهایی که این روزا می رم, کلاس های دوره بارداریه. این که یه عده خانم با شکم های قلنبه دور هم جمع می شیم, راجع به بارداری و بچه داری صحبت می کنیم, تجربه ها و مشکلاتمون رو با هم درمیون می ذاریم, ورزش می کنیم و ... حس خوبی بهم می ده! خانم مامایی هم که مسئول کلاس هاس خیلی خوش برخورد و پرحوصله و بانشاطه و جو کلاس رو گرم می کنه! یک ساعت آموزش تئوری داریم در خصوص مسایل مربوط به بارداری و زایمان و یک ساعت هم تمرینات یوگای بارداری انجام می دیم. حدود ده دقیقه آخر کلاس هم ریلکشین داریم با یه موسیقی خیلی ملایم که باحال ترین قسمت کاره و من باهاش رسما می رم فضا و کلی حالم خوب می شه! حتی تو دو جلسه اول که موقع ریلکسیشن به توصیه خانم ماما بچه مونو تصور می کردیم, منی که خیلی کم پیش میاد گریه ام بگیره, اشکام سرازیر شده بود!!! (آیکون یه مامان لبریز از احساسات!)بعد بین این خانم ها فقط منم که بچه دومم رو باردارم , به همین دلیل با این که جزء کم سن و سال ترین های کلاسم, یه جورایی مامان بزرگ محسوب می شم و خیلی وقتا بالای منبرم و در حال بیان تجربیاتم در خصوص زایمان و بچه داری! امروز هم بحث سیسمونی داغ بود و همه از من نظر می خواستن که کدوم وسیله ها کاربرد داره و چه مارکایی خوبه! بعد هم حرف اسم شد و فهمیدم فقط منم که اسم بچه مو انتخاب کردم و بقیه هنوز تصمیم نگرفتن. علتش هم بیشتر از سخت بودن انتخاب اسم این بود که مدام از دیگران نظر می خواستن و هر اسمی انتخاب می کردن اطرافیان رایشون رو می زدن! بنده هم دوباره حس مامان بزرگیم گل کرد و توصیه کردم که نظرخواهی در مورد اسم بچه اصلا کار درستی نیست چون این مساله کاملا سلیقه ایه و شما هر اسمی دوست دارین انتخاب کنین و فقط به بقیه بگین ما می خوایم فلان اسم رو بذاریم نه این که بپرسین فلان اسم خوبه یا نه!خوب برای من زیاد قابل درک نیست که اواسط دوره بارداری برسه و جنسیت بچه هم مشخص بشه, اما اسمش هنوز انتخاب نشده باشه. این که برسه به اواخرا بارداری یا بعد تولد بچه که دیگه اصلا! خصوصا که خودم هر دوبار از قبل باردار شدن اسم بچه ام تعیین شده بود. اما عصری که رفتیم ختم یکی از اقوام دور شازده و با یکی از فامیل هاشون که حدود یه ماهه نوه دار شده صحبت کردم, متوجه شدم قضیه می تونه خیلی حادتر از این حرفا هم باشه! پرسیدم:"اسم نوه تون چیه؟" گفت, ...ادامه مطلب

  • رختخواب مامان دوز!

  • هفته پیش بعد از این که یه سر به خیابون بهار زدم و با قیمت هایی بسیار فضایی روبرو شدم, تصمیم گرفتم رختخواب خانم کوچولو رو خودم بدوزم که هم سرم گرم بشم, هم بیخودی کلی پول ندم و از این چرخ  و دیپلم خیاطیم یه استفاده ای بکنم!!! رفتم پارچه تترون صورتی خریدم و مشغول شدم. برای تشک و بالش که از رختخواب های نوزادی گل پسر استفاده کردم و فقط رویه جدید براشون دوختم, لحافش خیلی وقت گرفت! اولش می خواستم ساده باشه بعد تصمیم گرفتم روش یه چیزی بدوزم که قشنگ بشه. خیلی دلم می خواست تکه دوزی کنم که بلد نیستم متاسفانه! برای همین یه طرح خیلی ساده رو با دست گلدوزی کردم, دورشو نوار تزیینی دوختم, پارچه های باقیمونده رو به شکل نوارهای باریک بریدم و به هم دوختم, چین کش کردم و دوختم دور تا دورش. وسطش هم پشم شیشه گذاشتم. یه هفته تمام مشغولش بودم, چرخ خیاطیم چند دفعه بازی درآورد و اعصابمو خط خطی کرد, چون تا حالا چیزی تو این سبک ندوخته بودم و تجربه شو نداشتم چندین بار هم مجبور شدم بشکافم و دوباره بدوزم! اما امروز که بالاخره کار تموم شد, نتیجه رضایت بخش از آب دراومد و کلی خوش خوشانم شد که تونستم همچین چیزی بدوزم!به جز این رختخواب و دو دست لباسی که شازده خریده هنوز چیز دیگه ای نگرفتم. اما باید طی یکی دو هفته آینده تا هوا خوبه و منم زیاد سنگین نشدم برم دنبال خریدها. سمت خیابون بهار که دیگه عمرا نمی رم! قصد دارم برم پاساژهای خیابون جمهوری رو ببینم. یادش به خیر زمان بارداری گل پسر که مامان جان زحمت کشیدن همه چی رو خریدن و حاضر و آماده تحویل دادن!!!عکس رختخواب در ادامه [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...], ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها