rt50

متن مرتبط با «میشویم» در سایت rt50 نوشته شده است

ساقدوش میشویم

  • از حدود سه ماه پیش بهم گفته بود. راستش زیاد جدی نگرفتم. گفتم میون اونهمه کار و دغدغه و شلوغی به دست فراموشی سپرده میشه. این شد که رفتم برای خودم مو کوتاه کردم و مدل ابرو تغییر دادم و یکسری کارهای دیگه.یکشنبه دیدم مستاصل زنگ زد که دلی سایزت چنده؟ سایز رو گفتم و قطع کرد! نگران شدم گفتم کمک میخواد ؟ نمیخواد؟ زنگ بزنم؟ نزنم؟ هفته قبلش دو بار زده بودم و جواب نداده بود. یعنی طفلی حتی فرصت برای تلفن زدن هم نداشت. گفتم مزاحمش نشم تا عصر... عصر خودش زنگ زد. گفت دلی بیا فلان جا.- چرا؟- لباست رو میارم بیا بگیر...- باشه.و رفتم... زودتر از من رسیده بود. خسته بود ولی زار نبود. چقدر ذوق کردم دیدمش. چقدر محکم بغلش کردم... گفتم هنوز تموم نشده؟ گفت نه... گفتم بیام کمک؟ کاری ازم برمیاد؟ گفت شما کمک هات رو همون روز انجام میدی و هر دو خندیدیم!لباسم رو گرفت سمتم. گفتم وااااااااااااااااای چه خوشگله... گفت بیا اینم گل برای سرت... مدل مو رو تو انتخاب کن که به آتی هم بگم... باز دوست داری یا بسته؟ گفتم: باز... باشه پس صاف، فرق کج، گل سمت چپ. گفتم چشم قربان!! ادامه داد: کفشت سفید باشه یادت نره ها...دسته گلتون رو هم همون روز میگیریم... با پسرها و یا آتی قرار میذاریم که سر راه بردارنت... یکشنبه تماما در دسترس باش که آخرین هماهنگی ها انجام بشه... دوشنبه از صبح هم که با مایی... اوه دلی آرایشگاه هم... یهو گفتم راستی من موهامو کوتاه کردما! گفت میکشمت، ببینم؟؟؟ باز کردم موهامو، ریخت روی شونه هام. گفت نه خوبه، ترسوندی منو!! تند تند گفتنی ها رو گفت و رفت...لباس رو دادم برام بخار بزنن. کفش آماده است. دل توی دلم نیست ببینم چه شکلی میشه. مطمئنم شبیه ملکه ها میشه... یه فرشته خوشگل... چقدر خوشحالم که جزء اولین نفراتی هستم که میبینمش... چقدر خوشحالم که از صبح کنارشم... فقط یکم دلشوره دارم، امیدوارم ساقدوشهای خوبی باشیم براش..., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها