میرسی اخم میکنی که چرا باز بوی سپند میآیدچه کنم؟با وجود اینهمه چشم به وجودت گزند میآیدبه جنون میکشد سر و کارم؛ کوچه از جیک جیک لبریز استمــیرسی و زبـــان گنجشکان با ورود تـــو بند مــــیآیدمیرسی مثل سرو در رفتار ،چشمها خیره میشوند؛ انگارکــــه بـه جنگ قبیلــــهی قاجــــــار لطفعلـــی خان زند میآیدمی رسی و هوای فروردین جای باران گلاب میبارداز هوای گرفتهی اسفند ، برف نــه ؛ حبّه قند میآیدباز زیبایی جهان کم شد،باز تقصیر توست میبخشیبارها گفتهاند اهل نظـر بــــه تــــو مــــوی بلند می آیددستهای تو را که میگیرم بازهم دست میکشی از منبـــر لب پاسبــان و دستـفروش باز هــم نیشخند مــیآیداحتمالاً دوبـاره شاعرکــی آمده شهــــر مــــا غــــزل خواندهکه به چشمت یکی دوماهی هست شعر من ناپسند میآید , ...ادامه مطلب