rt50

متن مرتبط با «هر» در سایت rt50 نوشته شده است

دانلود آهنگ فوق العاده زیبای یه دختر کاری از شادمهر عقیلی و ابی

  • این آهنگ تقدیمی از مدیر وبلاگ به شما بازدید کننده محترمیه دختر تو تراس روبرویی             ی شال سبزو هر رروز میتکونهی شال سبزو ساده که غروبا    پر از خاکستر دریافت آهنگ فوق العاده زیبای یه دختر, ...ادامه مطلب

  • اخبار موسیقی پاپ 23 مهر 92

  • دانلود اجرای جدید و فوق العاده زیبای شهرام شکوهی به نام دل دیونه

  • دانلود اجرای جدید و فوق العاده زیبای شهرام شکوهی به نام دل دیونهلینک دانلودDele Divone Live – Download, ...ادامه مطلب

  • دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای فرهاد جواهر کلام به نام با تو

  • ترانه : نوید قیاسی ، آهنگ : فرهاد جواهرکلام ، تنظیم : کسری ایمانپخش آنلاینلینک دانلودBa To – Download, ...ادامه مطلب

  • دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای شهرام شکوهی با نام فریب

  • ترانه سرا: پریا صوفی پور و شهرام شکوهی – تنظیم: امیر حسین کاشانیان میکس و مسترینگ: گرشا رضایی نوازندگان: امیر حسین کاشانیان – گرشا رضایی – نیما غفاریپخش آنلاینلینک دانلودFarib – Download, ...ادامه مطلب

  • هر چه بر غربتم افزون می کنی بر قربتم بی افزا

  • به بهانه میلاد ماه هشتم(ع)... مولای من؛ میگویند غریبی و می گویند این دوری در غربت از پدر و مادر وفرزند است. ولی مگر برایتو مکان، لامکان نیست؟ مگر برای شما طیر الارض معنا ندارد؟ من می گویم غریبی امادر قربت به الله. چون در این زمانه  کمپیدا می شود مقرب الی الله. غریبی چون، چون منی مرید توست که غریبم از سیر الیالعباد الی المعاد. غم غربتم هر لحظه افزون می شود از دوری از ثواب و جهد در گناه.غریبی چون من زائرت هستم و چه زائری. رسم مهمانی آن است که تو صادق باشی با صاحبخانه و من، ریاکار با آقای خانه. من که از در آستان رضائیت داخل که می شوم ابهتمیزبانیت مرا افسون می کند و در روح گنه کارم با تو عهد میبندم که افسون دنیای پراز افسانه  نشوم و اما  از  درگاه کبریاییت خارج که  می شوم چشمانم را جادوی زمانه پرمی کند و"این"  است زائر تو.     می دانی وقتیمهمانت می شوم از مهمانانت رد می شم تا دستم برسد به دست پولادی پنجره پولادت تاآبم کند در نگاه زمانه، ولی آیا مگر تو خانه ات در دل عشاقت نیست پس این گذشتن وبد گذشتن چه معنایی دارد؟ آیا مگر قربت به تو در غربت از دنیا نیست پس چرا برایرسیدن به تو راه دنیا را طی می کنم. چرا وقتی دستم     می رسد به ضریح طلائیت بجایآنکه اشک بریزم از غربت تو خوشحالم از قربت رسیدن به خانه تو. انگار کار دنیاوارونه است. تو مقربترینی ولی غریب ترینی و من غریبترینم ولی مقربترین.  کاردنیا وارونه است که مریدی مثل من در آستان تو سر می ساید و از جفای زمانه شکوه میکند و آیا مگر تو شاکی زمانه مسخ شده از گناه نیستی؟ جای شاکی و متشاکی عوض شدهاست. من در پنجره فولاد دنبال تو می گردم و تو در قلب من دنبال خود. چقدر فاصله مانزیاد است. چقدر نگاهمان از هم جداست. خدای تو،  تو را نشانه رسیدن به خود کرده است و من تو راواسطه رسیدن به خود. از غیر دنیا هیچ نمی دانم و از رسیدن به دنیا همه چیز. بجایدعا برای مهدیت دعا می کنم برای مهدیهای دنیائیم. مهدی تو کجا دنیای پر از مهدیهایمن کجا؟روزگارم را میبینی؟ دنیایم پر شده است از مرگ، از نیستی. می دانم چرا. چون منِ بنده خاکی دستگذاشته ام بر دنیای خاکی تا قدرت بیابم بر دیگر بندگان خاکی و آیا مگر قدرت در دستخدای تو نیست؟ آیا مگر یگانه قادر هستی خدای تو نیست؟ پس بندگان خاکی اینِ زمینمکانی چرا دنبال قدرت مکانیند بجای لامکانی؟ چرا حصار کشیده اند بر گرد, ...ادامه مطلب

  • مهرباااااااااااااااااااااان

  • ترا در بیکران دنیای تنهایانرهایت من نخواهم کردرها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خودتو غیر از من چه میجویی؟تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانمتو دعوت کن مرا با خودطلب کن خالق خود را.  بجو مارا،  تو خواهی یافتکه عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو    ....................................... که عااااشق بوده ام بر تو که وصل عاشق و معشوق هم،  آهسته میگویم، خدایی، عالمی داردتویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشتزمانيكه تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتممگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟که میترساندت از من؟  رها کن آن خدای دورآن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرابه پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارملیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدمغریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز استقسم بر عاشقان پاک با ایمانقسم بر اسبهای خسته در میدانتو را در بهترین اوقات آوردمقسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر منقسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نورقسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کردبرای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با توتمام گامهای مانده اش با منتو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگویدترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد                         , ...ادامه مطلب

  • آقای مهربانی

  • غمت اگرچه به دوش غروب سنگین است طلوع یاد تو هرصبح جمعه شیرین است ازآن  دمی که  دعا  کرده ام  حضورت را زبان عشق پر از ذکر  سبز آمین است شدست قبله ی روحم ضریح چشمانتو  آیه آیه نگاهت    برایم   آیین    است"رواق منظر چشمم "اگرچه لایق نیست "کرم نما و فرودآ "که آرزوم این است....., ...ادامه مطلب

  • جایی برای غرور وجود ندارد.....هرگز

  • خدایا ازت ممنونم که به من آموختی چگونه دریچه های قلبم را باز بگذارم و لبریز از عشق باشمخدایا ازت ممنونم که کمک کردی تا بتوانم مهر و احساسم را از کسانی که باارزش اند، دریغ نکنم و توانستم عزت نفس خودم را چون جواهری با ارزش در گنجینه ی پاکترین نعمت هایت و در حصار, عشق خودت، حفظ کنم و هیچ گاه از خوب بودن، خیر بودن و وصل شدن پشیمان نشدمخدایا ازت ممنونم که بهترین وشایسته ترین بنده هایت را برای آموختن زندگی, زیبا، برای من فرستادی، به من لبخند زدی و اجازه دادی یاد بگیرم و رشد کنم.جایی برای غرور وجود ندارد.....هرگزتو همممه ی بندگانت را عاشقی و همچون باران، معجزه می آفرینی در زندگی, تک تک, مخلوقاتتاز تو سپاسگزارم به عظمت, همه ی آسمان ها و زمیناز تو ممنونم مهربانا به عظمت, همه ی عشقی که به بندگانت می ورزیای با عظمت،           تو بهترینی و بهترین ها را در زندگیم قرار داده ای تا قدر بدانم و لذت ببرماز تو ممنونم که تو معنی, همممممه ی خوبی هایی سپاااااس ای شنونده ی قادراز تو استمرار در زیبا دیدن و "زندگی" کردن میخواهم پناهم ده ای بهترین پناهگاهم, ...ادامه مطلب

  • شهررویایی من

  • شهر رویایی من مملو ازپنجره است خالی از دود و غبار عاری از مردم پستهرکسی کاری داشتپدر من نقاشپیرمردی دهقانخانمی گل می کاشتشهر رویایی من،ازهمین جا پیداستعشق باید افشاندامّیـــــــدی باید  داشتقاصدک هم آمدهمره باد صبا ولی یکباره پریدز در کلبه ماهمه چی تار شدهشهر رویایم کو شهر زیبایم نیستعشــــــق و امّیدم کوشعر و شور از من رفتدل من تنها شدعلتش نا معلومکه چرا مهری نیستعشق از کف رفتههمه بی کس شده اندشاعری را دیدمو از او پرسیدمکه چرا اینگونه همه بی لطف شدنددر جواب من گفتلطف،قدیمی شده استوبگفتم باخودای کاش که جایی هم بودکه در آن مهر فروشی میشدبنده تنها شده امدر پس این حسرتآرزو میکردمکه بدانمنام شهر من چه بود؟  ****حال میدانم وافسوس دگر هیچ نماندشهر من"زیبا" بود(((شعر از:داش مهدی))), ...ادامه مطلب

  • ساقه های مهربانی

  •   چون درختی پیر، یادش ریشه در خونم زده ست تهمت عشقش رقم بر اشکِ گلگونم زده  ست  نقش هر نامی و یادی از ضمیرم رفته  است تا که نامش نقش بر لبهای محزونم زده ست  آنکه یکشب آمد  اینجا هستیم را برد  و رفت باز امشب با خیال  خود، شبیخونم زده ست  ساقه ی سبز وجودم، پُر  ازآبِ شوقِ اوست گرچه صد زخمِ تبر، بر ریشه افزونم زده ست , ...ادامه مطلب

  • معجزه تكرار شعرهاي سهراب

  •  تو يكي لااقل بفهم كه دوست داشتنساده ترين اتفاق ممكن ميان ماستمن زير بار اين همه واژه ی افسرده كمر خم مي كنمتا شايد تو تنها يك لبخند بزنيو اگرچه مي دانمدركش برايت خيلي سخت شدهولي چند واژه از جنس مهرباني كه هنوز در كتابهاي سهراب مي شود سراغش را گرفتبرای كودك درونم بياورشايد معجزه ی تكرارعاشقی را يادمان بياوردبه چه مي خندی بانومن هنوز به معجزه ايمان دارم, ...ادامه مطلب

  • پر زخمم و غم قهر تو مانند نمک ( جواد مزنگی )

  • پُرِ زخمــــم و غــــم قهــــرِ تو مــاننـــد نمــکبه گمــــانم که بمیــــرم، تـو بگــویی بـه درکبه هــــوای تو دلــــم یکســــره، آرام و یــواشمی کشــد از ســــر دیــوار حیــــاط تـو سـرکمدتی هـست که فهمیــده ام آن خنــده ی تودر خودش داشــته مجمــوعه ای از دوز و کَلکتا کـه من دق کنــم از غصــه، برایش هـــر روزمی­کشی سرمه و سرخاب و سفیداب و زَرکرنـگ و رویـــم شــده از تندی اخــــلاق تـو زردشــده­ ام لاغــر و پــژمرده، لبــم خــورده تـَـرکدوستـی گفت: «گمــانم که به این حالـت تندعاشقــی را زده در خــانه ی قلـب تو محــک»«دوستــت دارم»و با گفتــن آن صـــــدهـا بــارداده ام دست دل سنــگ و سیــــاه تو گَـــزکگفتـه بودی که شـکایت نکنم...چشم! دعــــا:حافظــت دســت خـــدا باشـــــد و اَللهُ مَعـَـــک , ...ادامه مطلب

  • چندیست جان به حجم تنت جا نمی شود ( اصغر عظیمی مهر )

  • تقدیم به جانبازان شیمیایی جنگ که هر روز با هر نفس هزار بار شهید می شوندچندیست جان به حجم تنت جا نمی شودهِی سرفه می کنی نفست وا نمی شودبر گُر گرفتن تـو نسیمی بر آتش استاکسیژنی که در نفست جا نمی شودگرگی گرسنه در ریه ات زوزه می کشدتعبیــر خواب گرگ بـــه رویـــا نمی شوددکتر که عکس های تو را دیده بود گفت :این زخم کهنه است ؛  مداوا نمی شوددر شهر مدتیست که در پیش پای تودیگــر بــه احترام کسی پا نمی شوداین پرده های کرکره چـون پلک پنجرهچندیست سمت آمدنت وا نمی شودطعنه زده به دختر تو همکلاسی اش :این سرفه ها برای تـــو بابا نمی شودامواج سینه ی تو به من یاد داده استدریا بدون مـــوج کــــه دریــا نمی شوددریای بیقرار! تـــو اسطوره نیستی!!اسطوره با مبالغه افسانه می شودجایــی کـــه عقل مانـــع پـرواز آدمــی ستعاقل تر آن کسی ست که دیوانه می شودپروانه از شراره ی آتش به هیــچ وجه"پروا" نکرده است که پروانه می شودمن با تو سوختم که بدانم چه می کشی« احساس سوختن به تماشا نمی شود», ...ادامه مطلب

  • هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم - باورم این نمی‌شود با تو نشسته کاین منم

  • ۱۲۲۴-چشم که بر تو می‌کنم چشم حسود می‌کنم                                   شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم                                                        هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم                                                                             باورم این نمی‌شود با تو نشسته کاین منم            دامن خیمه برفکن دشمن و دوست گو ببین                         کاین همه لطف می‌کند دوست به رغم دشمنم                                                             عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم                                                                                      پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم                    گر بزنی به خنجرم کز پی او دگر مرو                                     نعره شوق می‌زنم تا رمقیست در تنم                                                       این نه نصیحتی بود کز غم دوست توبه کن                                                                             سخت سیه دلی بود آن که ز دوست برکنم         گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد                                 کاین همه ذکر دوستی لاف دروغ می‌زنم                                                        پیشم از این سلامتی بود و دلی و دانشی                                                                                عشق تو آتشی بزد پاک بسوخت خرمنم             شهری اگر به قصد من جمع شوند و متفق                                       با همه تیغ برکشم وز تو سپر بیفکنم                                                             چند فشانی آستین بر من و روزگار من                                                                                      دست رها نمی‌کند مهر گرفته دامنم                  گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی                                     من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم                                                    این همه نیش می‌خورد سعدی و پیش می‌رود                                                                             خون برود در این میان گر تو تویی و من منم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها