اینو شعرو که استاد شهریار در خطاب به انیشتین نوشته رو یکی برام ایمیل کرده بود من ازش خوشم اومد
انشتن[انیشتین]! یک سلام ناشناس، البته می بخشی،
دوان در سایه روشن های یک مهتاب خلیایینشان دادی که جرم و جسم چیزی جز انرژی نیست
اتم تا می شکافد جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اهل عرفان و تصوّف نیز
جهان ما حباب روی چین آب را مانَد
من ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم،
جهان جسم، موجی از جهان روح می دانم
اصالت نیست در مادّه.
انشتن صد هزار احسن و لیکن صد هزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب میسازد
انشتن اژدهای جنگ ....!
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد
چه می گویم؟
مگر مهر و وفا محکوم اضمحلال خواهد بود؟
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟
مگر یک مادر از دل ((وای فرزندم)) نخواهد گفت؟
انشتن بغض دارم در گلو دستم به دامانت
نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن
سر این ناجوانمردان سنگین دل به راه آور
نژاد و کیش و ملّیت یکی کن ای بزرگ استاد
زمین، یک پایتخت امپراطوری وجدان کن
تفوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوا را
انشتن نامی از ایران ویران هم شنیدستی؟
حکیما، محترم می دار مهد ابن سینا را
به این وحشی تمدّن، گوشزد کن حرمت ما را.
انشتن پا فراتر نه، جهان عقل هم طی کن
کنار هم ببین موسا و عیسا و محمّد را
کلید عشق را بردار و حلّ این معمّا کن
و گر شد، از زبان علم، این قفل کهن وا کن.
برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 268