صبا طرز خرامش ديد و شد محو آن چنان هوشش |
| كه ميآرد به گلگشت چمن مهتاب بر دوشش |
به تيرانداز ناوك از خطا گم كرده ميماند |
| نگاهي جانب ما كرد، ديدن شد فراموشش |
كناري پاكتر ز آيينه دارد جذبهي عشقم |
| گران مه بر فلك باشد كه من دارم در آغوشش |
کمان چون پيش ابرويش به دعوت رفت از خجلت |
| تهي كرد آن چنان قالب كه آوردند بر دوشش |
علي دل موج خيز ناله شد از مصرع «جامي» |
| چو بلبل جلوهي گل ديد، نتوان كرد خاموشش |
برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 271