چون درختی پیر، یادش ریشه در خونم زده ست
تهمت عشقش رقم بر اشکِ گلگونم زده ست
نقش هر نامی و یادی از ضمیرم رفته است
تا که نامش نقش بر لبهای محزونم زده ست
آنکه یکشب آمد اینجا هستیم را برد و رفت
باز امشب با خیال خود، شبیخونم زده ست
ساقه ی سبز وجودم، پُر ازآبِ شوقِ اوست
گرچه صد زخمِ تبر، بر ریشه افزونم زده ست
rt50...برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 244