گفتگو

ساخت وبلاگ

باز دیشب غصه بر لبها نشست

ماه با من، تا سحر تنها نسشت

 

گفت: غمگینی مگر ای شبگذر؟

گفتم و بر چهر ه اش غمها نشست

 

 ماه رفت و پشتِ شب خاموش شد

مرغکی بر شاخه بی پروا نشست

 

گفت: در بندی به زندان کسی ؟

گفتم و در بندِ غم رسوا نشست

 

باد، با گلها نمی دانم چه گفت

شیونی در خاطرِ گلها نشست

 

ابر بغض آلود آمد، زود رفت

اشکهایش بر رخِ صحرا نشست

 

رود؛ شب با صخره ها چیزی نگفت

رازهایش روز، در دریا نشست

rt50...
ما را در سایت rt50 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 324 تاريخ : يکشنبه 28 مهر 1392 ساعت: 12:58