شهررویایی من

ساخت وبلاگ
شهر رویایی من
مملو ازپنجره است
خالی از دود و غبار
عاری از مردم پست
هرکسی کاری داشت
پدر من نقاش
پیرمردی دهقان
خانمی گل می کاشت
شهر رویایی من،ازهمین جا پیداست
عشق باید افشاند
امّیـــــــدی باید  داشت
قاصدک هم آمد
همره باد صبا
ولی یکباره پرید
ز در کلبه ما
همه چی تار شده
شهر رویایم کو
شهر زیبایم نیست
عشــــــق و امّیدم کو
شعر و شور از من رفت
دل من تنها شد
علتش نا معلوم
که چرا مهری نیست
عشق از کف رفته
همه بی کس شده اند
شاعری را دیدم
و از او پرسیدم
که چرا اینگونه
همه بی لطف شدند
در جواب من گفت
لطف،قدیمی شده است
وبگفتم باخود
ای کاش که جایی هم بود
که در آن مهر فروشی میشد

بنده تنها شده ام
در پس این حسرت
آرزو میکردم
که بدانم
نام شهر من چه بود؟
  ****
حال میدانم و
افسوس دگر هیچ نماند
شهر من
"زیبا" بود

(((شعر از:داش مهدی)))


rt50...
ما را در سایت rt50 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 215 تاريخ : يکشنبه 28 مهر 1392 ساعت: 13:00