منو خدا و باران...!!!

ساخت وبلاگ

دیشب با خدا دعوایم شد ......

با هم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد......
 

رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد 

صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت...
 


نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می آمد !!!

rt50...
ما را در سایت rt50 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 333 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1392 ساعت: 12:28