سیر عشق

ساخت وبلاگ

یکباور عمومی و رایج این است که «ارتباط عاشقانه و روابط صمیمی بین زوج‌ها، پس از ازدواج و گذشتزمان، به‌تدریج کاسته شده و کمرنگ می‌شود.»به‌عبارت دیگر به‌ مرور، جاذبه‌هایهمسران کم‌رنگ می‌شود و دافعه‌های‌شان پررنگ!درست است که در بیش‌تر ازدواج‌ها وبرای بیش‌تر زوج‌ها این امر اتفاق می‌افتد، اما پرسش‌ مهم این است که آیا می‌تواناز آن پیشگیری کرد؟

همان‌طورکه با تغذیه‌ی مناسب، انجام ورزش‌های ضروری و حفظ آرامش و رعایت اصول بهداشتی می‌تواناز بروز بسیاری از بیماری‌ها ازجمله سکته‌ی‌قلبی پیشگیری کرد! درواقع با رعایتبهداشت روان و تن می‌توان به‌خوبی از بدن مراقبت کرد و یکصدسال یا بیش‌تر، زندگیسالمی را تجربه کرد!

درمورد ازدواج و داشتن زندگی مشترک موفق هم بابالابردن آگاهی، دانایی، توانایی و کسب مهارت‌های لازم و به‌کاربردن و عمل‌کردن بهمهارت‌ها، همراه با مهر و محبت، می‌توان عشق و علاقه‌ی میان دونفر را افزایش دادهو زندگی زناشویی بسیار موفق، جذاب و عمیقی را تا آخر داشت!

تقریباًهمه‌ی دختران و پسران، زندگی مشترک خود را با خوش‌بینی و رؤیاهای شیرین آغاز می‌کنند،اما پس از مدتی تقریباً همه‌چیز تغییر می‌کند!

بیش‌ترزنان و مردان هرگز به این امر مهم توجه ندارند که با ازدواج، خود را در مسیر حوادثحیرت‌انگیز و غیرقابل پیش‌بینی قرار می‌دهند! به‌نظر می‌رسد جذاب‌ترین و شگفت‌انگیزتریننقطه‌مشترک زنان و مردان این باشد که هریک برای رسیدن به خوشبختی ذهنی و خیالیخود، تمام توان و آگاهی‌های خود را در مسیر دلخواه و در چارچوب بینش و خواسته‌هایمتفاوت خود به‌کار می‌گیرند، در حالی‌که خوشبختی و احساس خوشبختی برای هریک از زوج‌ها،معنی و مفهوم خاصی دارد و مغز هر زن و مردی، باتوجه به استعدادهای ژنتیکی و عواملاکتسابی و محیطی و تربیتی (فضای خانواده، تعلیم و تربیت مستقیم و غیرمستقیم درخانواده، مدارس، رسانه‌های گروهی، دولت، آداب‌ورسوم، سنت‌های جامعه، مذهب و…)انباشته از اطلاعات زیادی است که به هریک دیدگاه و بینش خاص و کاملاً متفاوتی می‌بخشدو هریک در جست‌وجوی رسیدن به خوشبختی با روش و دیدگاه خاص خود تلاش می‌کند!

دراین‌جا باید به دو نکته‌‌ی مهم توجه کرد:

۱- برنامه‌ریزی ذهنی زن و مرد طوری است که باوجود متفاوت‌بودن، مکمل هم بوده و همدیگر را تکمیل می‌کنند؛ مثلاً اگر خانم‌ها بهجزئیات بیش‌تر توجه می‌کنند، آقایان بیش‌تر روی کلیات امر تمرکز دارند؛ اگر خانم‌هابیش‌تر رابطه‌گرا هستند، آقایان بیش‌تر هدف‌گرا می‌باشند و…!

۲- باوجود این‌که هدفمشترک زنان و مردان رسیدن به خوشبختی است، چون راه رسیدن به خوشبختی برای هر زن ومرد تحت تأثیر استعدادهای ژنتیکی و عوامل اکتسابی و محیطی‌شان متفاوت است و هریکاز زوج‌ها باورها، اندیشه‌ها، مهارت‌ها و احساسات خاص خود را که متفاوت از دیگریاست، در رسیدن به خوشبختی با خودمحوری و به‌طور مستقل به‌کار می‌گیرد، پس در برابرهر حادثه و هر پدیده‌ای، رفتار متفاوتی از خود بروز می‌دهند و از این‌که دیگریرفتار متفاوتی از خود نشان می‌دهد، دچار سردرگمی فراوان شده و حیرت و تعجب خود رابا کنش و واکنش، آن هم به ‌طرق مختلف و به‌صورت آشکار یا پنهان، نشان می‌دهند!

روزهایاول آشنایی و زندگی مشترک، هریک از زوج‌ها با عشق و علاقه و اشتیاق فراوان، باپدیده‌ها و مسائل زندگی با دیدگاه خاص خود روبه‌رو می‌شوند و برای برطرف‌کردن و حلمسائل، با روش خود تلاش می‌کنند و هریک به نوبه‌‌ی خود و باتوجه به تجربه وباورهای‌شان، برخورد متفاوتی با رویدادها دارند و هریک در برابر پدیده‌های زندگیمشترک، راه و شیوه‌ی خود را به‌کار می‌بندند و تصور می‌کنند که راه خودشان درستاست و برای خود، یک برنامه‌ی روزمره به‌وجود می‌آورند.

درزندگی‌های موفق، زوج‌ها متوجه هستند که اوضاع و شرایط، پیوسته تغییر می‌کند و هرگزدوباره به حالت قبل بازنمی‌گردد. به‌عبارت ساده؛ زندگی پیوسته در حال تغییر است وزوج‌های موفق می‌پذیرند که باید تغییر کنند. زوج‌های موفق می‌پذیرند که چون دنیایهریک از آنان با هم متفاوت است، پس روند تغییر و روبه‌روشدن با مشکلات، سختی‌ها،درد، رنج، عشق، لذت و هیجان‌های ناشی از آن، برای آنان یکسان و همزمان نخواهد بود.انتظارات این دسته از زوج‌ها از خود، همسر و دیگران، باتوجه به شرایط زمانی، مکانیو امکانات و… در حد قابل قبولی‌ است؛ در حالی‌که در زندگی‌های مشترک ناموفق، زوج‌هاکم‌تر آمادگی پذیرش تغییرات را از خود بروز می‌دهند، با پدیده‌ها به‌صورت ایستابرخورد می‌کنند، مرتباًیک روش غلط را بدون تغییر اساسی تکرار می‌کنند و تعجب می‌کنندچرا وضعیت بهتر نمی‌شود.

به‌تدریجخسته و درمانده شده و یکدیگر را به‌خاطر موقعیتی که در آن گرفتار شده‌اند سرزنش می‌کنندو با کوله‌باری از یأس و نگرانی در بلاتکلیفی به‌سر می‌برند و رفته‌رفته عصبی وتحریک‌پذیر می‌شوند، در برابر حوادث ناخوشایند نمی‌دانند چکار کنند و درست تصمیمبگیرند؛ با پس و پیش کردن کلمات تصور می‌کنند که فکر می‌کنند و تحت تأثیر احساسترس، اضطراب و خشم کم‌تر می‌توانند کار مثبت انجام داده و موقعیت خود را بهتر کنندو رفته‌رفته امید و اشتیاق‌شان را برای بهترشدن وضعیت از دست می‌دهند. از سوی دیگرفاصله‌ی توقع و انتظارات‌شان از خود، همسر و دیگران، بدون توجه به شرایط وامکانات، زیاد یا خیلی زیاد می‌شود و این امر، شکاف عمیقی بین زن و شوهرها به‌وجودمی‌آورد و موجب می‌شود که زوج‌ها به این نتیجه برسند که زندگی مشترک‌شان از اولاشتباه بوده و قابل اصلاح نیست!

به‌طورکلی،زوج‌های موفق باتوجه به تغییرات و شرایط خواسته یا ناخواسته‌ای که به‌وجود می‌آید،با بالابردن آگاهی و دانایی، کسب مهارت‌های لازم و پذیرش شرایط مساعد یا نامساعد(نه تحمل کردن)، یاد می‌گیرند که دنبال راه‌حل‌های ریشه‌ای باشند و به جای ترس،نگرانی، خشم و عصبانیت، سعی می‌‌کنند توانایی، مهارت و دانش خود را پیوسته بالاببرند و با تمهید‌ات لازم، از بروز مسائل منفی و مخرب قابل پیش‌بینی، پیشگیری کنند.

دراین راستا، به‌جای نادیده‌گرفتن اشتباهات خود و همسر، در چارچوب گذشت، ایثار،کوتاه‌آمدن و سرکوب‌کردن نیازهای خود و همسر و به‌ویژه تمرکز روی برطرف‌کردن معلول‌هاکه بیش‌تر نتایجی کوتاه‌مدت و موقت دارند، روی علل مسائل و مشکلات توجه و تمرکزکرده و آن‌ها را با کمک مشاوران و روان‌شناسان باتجربه به صورت ریشه‌ای برطرف‌ می‌کنندو با کشف و تحسین ویژگی‌های مثبت و توانایی‌های همسر و تأیید آن‌ها، فضای امن وآرامی برای همسر و درنهایت برای خود فراهم می‌سازند و بدین‌ترتیب به تداوم زندگیمشترک خود کمک کرده و زندگی مشترک خود را به مرحله‌ی بعدی و عشق واقعی می‌رسانند.

کدامگروه از زوج‌ها به مرحله‌ی بعدی راه می‌یابند؟

دراوایل آشنایی و ازدواج، زوج‌ها با خوش‌بینی فراوان روی نقاط مثبت همدیگر تمرکزکرده و تصور می‌کنند که نیمه‌ی گمشده و همزاد خود را پیدا کرده‌اند اما متفاوتبودن باورها، اندیشه‌ها، احساسات و عملکرد زوج‌ها از یک سو و نادانی، ناتوانی وکمبود آگاهی و مهارت و نداشتن تجربه در امر همسرداری و… از سوی دیگر موجب می‌شودکه باوجود تلاش صمیمانه‌ای که هریک از زوج‌ها در ابتدای کار به‌عمل می‌آورند وارائه‌ی هر آن‌چه می‌دانند اما در عمل، آگاهی و توانایی‌های محدودشان به رفعنیازها و ایجاد تفاهم بیش‌تر و دوستی عمیق‌تر بین خود منجر نمی‌شود؛ در نتیجههمسران به علت نرسیدن به نتایج دلخواه، انگیزه و تلاش‌شان کاهش یافته و با احساسیأس و ناکامی به‌تدریج نسبت‌به هم دلسرد می‌شوند و به جای توجه عمیق به علت‌ها وتغییر و اصلاح آن‌ها، می‌خواهند معلول‌ها را اصلاح کنند! در این راستاست که هریکاز همسران از روی ناآگاهی همسر خود را موجب شرایط و مشکلات موجود دانسته؛ دچاراشتباه بزرگ‌تر می‌شوند و با خودمحوری، باورها و اندیشه‌ها و عملکرد خویش را که باباورها و اندیشه‌ها و احساسات و عملکرد همسرشان که در موارد بسیاری، متفاوت و حتیمتضاد هم هستند؛ مبنای عمل خود قرار می‌دهند.

اینهمسران، همانند افرادی که شنا بلد نیستند، وارد دریا شده و آرام آرام پیش می‌روند.وقتی آب روی شانه‌های‌شان قرار می‌گیرد و از دور امواج دریا را که به‌طرف ساحل می‌آید،می‌بینند، هراسناک شده و با نگرانی و ترس، تصور می‌کنند که دریایی که برای شنا انتخابکرده‌اند، اشتباه بوده است؛ در حالی‌که همه‌ی دریاها کم‌وبیش شبیه هم هستند و اگرکسی شنا بلد نباشد، دیر یا زود در هر دریایی گرفتار عمق آب و مواج آن خواهد شد؛اگرچه در ابتدای امر دریا به‌ظاهر آرام بوده یا آرام به نظر برسد!!

بیش‌ترزوج‌ها توجه ندارند که با اطلاعات ناقص و بسیار محدود همسرداری‌شان، در کنار همقرار گرفته‌اند و به‌درستی نمی‌دانند که چگونه و به‌‌طور صحیح باید به رفع نیازهایخود و همسرشان اقدام کنند و به اشتباه تصور می‌کنند که اگر همسر دیگری انتخاب می‌کردند،خیلی بهتر بود! درواقع آنان به‌جای یادگیری شنا، دریا را مورد سرزنش و انتقاد قرارمی‌دهند که چرا آب دریا بالا و پایین می‌رود (جزر و مد)… چرا عمق آب زیاد می‌شود…و چرا دریا مواج و طوفانی می‌شود! و تداوم این نوع تفکر و عملکرد اشتباه، موجب می‌شودکه بیش‌تر ازدواج‌ها، به بن‌بست برسد!

باتوجه به پژوهش‌های به‌عمل آمده، ۲سال نخست زندگی مشترک برای بیش‌تر زوج‌ها ازاهمیت خاصی برخوردار است و به دانش، آگاهی و انرژی بسیاری نیاز دارد؛ در این ۲سال‌زندگی مشترک؛ نادانی، ناتوانی، کمبود اطلاعات و مهارت‌های لازم، بی‌تجربگی وناآگاهی زوج‌ها، دخالت‌های اطرافیان،‌ برتر شمردن باورها و اندیشه‌های خود و تلاشبرای حاکم ساختن آن‌ها بر زندگی مشترک و…، زن و مرد را در برابر درگیری‌ها،سردرگمی‌ها، سرخوردگی‌ها، ناامیدی‌ها، ناکامی‌ها، مقابله‌ها، مبارزه‌ها، مقاومت‌هایمنفی، پنهان‌کاری‌ها، بی‌عدالتی‌ها، ارتباطات خشن و وحشیانه، بی‌توجهی به نیازها ورنجش‌های یکدیگر و بیان‌نکردن آن‌ها، داوری و پیش‌داوری‌ها، انتظارات غیرواقع‌بینانه،تصمیم‌های ناشیانه و عجولانه، همسر خود را در حالت تدافعی قراردادن‌ها و ده‌هامورد دیگر، زوج‌ها را در مسیری قرار می‌دهد که درنهایت، منجر به فروکش‌کردن و کاهشعلاقه‌ی شدید اولیه‌ی آنان می‌شود.

برخوردمثبت یا منفی همسران با حوادث، مسائل و موانع و چگونگی کنار آمدن و پشت‌سر گذاشتنآن‌ها و چگونگی بیان و ارائه‌ی احساس شادی‌، لذت‌، آرامش، رنجش‌، نارضایتی‌،ناکامی‌ و…، به‌جای پنهان‌کردن آن‌ها و این‌که هریک از زوج‌ها چه احساس و رفتارمثبت یا منفی نسبت‌به هم دارند و این‌که حفظ عشق، مهر و محبت، برای آنان اولویتنخست می‌باشد یا نه؛ نشانگر این است که زوج‌ها به سمت طلاق پیش می‌روند یا این‌کهپایه‌های پیوند زندگی مشترک‌شان را محکم‌تر می‌کنند.

پژوهش‌هایبه‌عمل آمده نشان می‌دهد که زوج‌هایی که در ۲سال نخست طلاق گرفته‌اند، در دوماهنخست ازدواج‌شان، نسبت‌به هم رفتاری منفی داشته‌اند، در حالی‌که زوج‌های موفق دربرابر آن همه مسائل و مشکلات و حتی در شرایط بدتر هم مثبت‌نگری خود را حفظ و نسبت‌بههم، رفتار مثبتی داشته‌اند. به این علت است که می‌گویند: «۲سال نخست ازدواج، جذاب‌ترینو در عین‌حال مشکل‌ترین و سخت‌ترین دوران زندگی‌ مشترک محسوب می‌شود

دخترانو پسران، معمولاً شروع زندگی خود را با رؤیاهای شیرین و خوش‌بینی‌های فراوان آغازمی‌کنند. در گذشته، ازدواج‌ها براساس عوامل اقتصادی و موقعیت اجتماعی، برای تداومنسل و بر پایه‌ی قدرت، رفع نیازهای جنسی و… مرد صورت می‌گرفت و زنان در این میان،نقش درجه۲ را بازی می‌کردند؛ در حالی‌که در ازدواج‌های امروزی بُعد روانی علاوه‌برعوامل دیگر، به‌ویژه در جوامع صنعتی و پیشرفته، نقش و اهمیت‌ بیش‌تری یافته و فلسفه‌یازدواج از چند دهه قبل به این طرف، تغییر کرده است. به‌عبارت ساده، در گذشتهازدواج‌ها برای تداوم نسل و رفع نیازهای مردها برنامه‌ریزی می‌شد، در حالی کهامروزه ازدواج‌ها برای رفع نیازهای احساسی و عاطفی، جنسی، مالی، حمایتی و استقلالیو… مرد و زن صورت می‌گیرد. معیار مهم ارزیابی در ازدواج‌های امروزی، میزان برقراریرابطه‌ی درست عاطفی بین همسران است و برخلاف باورهای عمومی و زمان گذشته، مسائلمادی بعد از رابطه‌ی عاطفی قرار گرفته است!

درازدواج‌های موفق و سالم، زوج‌ها پیوسته با بالابردن آگاهی و کسب مهارت‌های لازم وبه‌ کمک هم، نیازهای یکدیگر را به‌درستی برطرف می‌کنند؛ نقاط ضعف و قوت یکدیگر رامی‌پذیرند و به آن احترام می‌گذارند. درواقع بالابردن آگاهی و مهارت‌های لازمهمسرداری، همراه با برقراری ارتباط کلامی و احساسی بیش‌تر با هم، مانع نفوذ بسیاریاز عواملی می‌شود که مخرب و نابودکننده‌ی پیوندهای زناشویی آنان است.
وقتیزوج‌ها آگاه، دانا و توانا نبوده و مهارت‌های لازم برای زندگی مشترک را نیاموختهباشند و نتوانند نیازهای همدیگر را به کمک هم و به‌درستی و به‌موقع برطرف سازند،نیازها و خواسته‌های خود و همسرشان را به‌جای حل و فصل‌، از روی ناآگاهی وناتوانایی نادیده گرفته و کتمان می‌کنند یا به سرزنش همدیگر می‌پردازند و در این‌صورتزندگی مشترک‌شان انباشته از فشار روانی، افسردگی، غمگینی، ترس، خشم و سردی درروابط و افتراق روانی و مسائل و مشکلات عدیده خواهد شد.

دکترمیرعمادالدین فریور روانشناس

زیبــاشــودات کام

rt50...
ما را در سایت rt50 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 193 تاريخ : شنبه 27 مهر 1392 ساعت: 23:10