امشب یه مهمونی دعوتیم تو سالن به مناسبت پاگشا کنون و ویارونه دو تا خواهر! ما از طرف خواهر بزرگ تر که عروس پسر عموی شازده اس و مثل من یه دختر توراهی داره و تازگی خیلی روابطمون دوستانه شده دعوتیم. دیروز هم با هم پارک جنگلی بودیم و بعدش هم اومدن خونه مون تا خریدهای خانم کوچولو رو ببینن و ایده بگیرن برای خرید سیسمونی دخترشون! این قدر از سلیقه ام و بافتنیام و این که چه قدر همه چی قشنگه و به هم میاد تعریف کردن که کلی خوش خوشانم شد! امشب هم قصد دارم حسابی خوش تیپ کنم برم مهمونی که روحیه بازم شادتر بشه و از مود افسردگی های هفته پیش کاملا دربیام انشاالله!!!
مشکل کوچیکی که در حال حاضر وجود داره اینه که چند روزه یه کم سرما خوردم و با این که حسابی خودمو بستم به لیمو شیرین و شربت آبلیمو عسل, اثری از بهبودی نیست و فکر کنم بهتر باشه برم سراغ شلغم! چند روز پیش که تو وبلاگ ها چرخ می زدم دیدم خیلی ها نوشتن سرما خوردن, پیش خودم فکر کردم چه قدر خوبه که من سرما نخوردم, همون فرداش اومد سراغم!!!
rt50...برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 198