یادنامه به داستان راستان سال 1389 « ب 53 »

ساخت وبلاگ

...«نگاه 3 به زندگی » (یافته های در تنهای 1389): ب53


«سه شنبه 1389/10/14 شعبه 26 دادگاه عمومی (حقوقی)دادگستری شهرستان کرج

 ازموضوع شماره پرونده 8809982612600482 بایگانی 880484 شعبه »

 

 برای ارائه به او !  در دادگاه ی که قرار است در ساعت 10 صبح به دادخواستشدر 984! روزش به محاکمه بنشینیم .

او نیم ساعت پس از حضور من (ساعت 30/10 دقیقه ) رسید و چه خوب که کارهای متفرقه و امضاء و انشاء قاضیهم برای پرونده ها و ارباب رجوع دیگر ، به اتمام رسیده و در همین ساعت مرا بهتفهیم پرونده فرا خوانده بود ،که « او ! » رسید .

خیلی زود نوشته را که در کآور گذاشته بودم به او تحویل دادمو قاضی هم در صدد تفاهم بین ما از موضوع پرونده و دادخواستش مبنی بر:

« 1- صدور قرار تامین خواسته مبنی بر توقیف اموالبلامعارض خوانده

2- مطالبه بخشی از مهریه مندرج در عقد نامه شماره 7400 مورخ1367/5/2به میزان چهل و نه میلیون و نهصد و پنجاه هزار ریال معادل چهار میلیون ونهصد و نود و پنج هزار ریال به انضمام کلیه خسارات قانونی . »

که پس از جلسه اول (1389/2/25 ) حسب لوایح و مباحثات مان در آن جلسه ی دادگاه ، که جهتتحقیق و بررسی6 ماه 13 روز از آن گذشته بود .

 و « او! » چه خوش حساب و پر حافظه که مبلغ 116/700/000 ریال بهنرخ دادخواست اولیه اش به محاسبه کارشناسی آمده است . که مبلغ 49/500/000 ریال رااز طریقه شعبه 11 دادگاه حقوقی در دست وصول و مابقی را بدون در نظر گرفتن آنهمهنوشته و لایحه و گفت و شنود به کسر مبلغ فوق مربوط به شماره پرونده 88/11/5710شعبه ی فوق الذکر ، مبلغ 67/200/000 ریال را دردست مطالبه ی قانونی اش !!! در این شعبه ! ( شعبه26 )

یک طرف «عشق !» ، بدون پشتوانه ی قانون و آن طرف « معامله ! » ، با پشتوانه قانون و تبصره های الحاقی مربوط به آن؛ وقاضی که با خستگی و کوفتگی پرونده ما قبل ما به بستن پرونده مان ! گوش و چشم میدواند به صاحبان پرونده بعد ما که درب اتاقش را باز و بسته می نمایند!!

و اینکه برای آنهمه پرداختی های من به « او ! » سند و رسید ی موجود نیست ! و خط بطلان کشیدن از طرفگیرنده مبنی بر وصول از بابت مهریه ، که رسیدی به من از این بابت نداده است ! « قول و قرار هارا کی دیده و شنیده ؟؟!! » عشق! هم که کارخود می کند و دادگاه هم که از آن بی بهره است و در نتیجه « آفتاب آمد دلیل آفتاب !!»

و من :

در پیرامون آن نوشته ی ارائه شده به او! ، شرایط وموقعیت را پیش قاضی پرونده و مستشار حاضر غنمیت شمرده و هر چه از عشق و دوستی ومحبت و مهرورزی به ذهنم آمد نثار آن «مادر!» و «هم! سر! »کردم و در نهایتاز قاضی دادگاه به سئوال که :

 « اگر دنیای دیگری باشد ، که هست و قول و قرارخداوند متعال هم درست باشد که به برگزیدگان خود فرشته و حوری اهــدا! خواهد نمود ومن هم احیاناً جزء برگزیدگان در آیم و مرا در اجازه انتخاب « زن! » یا « حوری! »بهشت آزاد گذارد ، آنگاه کی رو انتخاب خواهم نمود ؟؟!!

 قاضی دادگاه فرمود : « این خانم را !!! » ؛ گفتم : احسن ، قصه شد تمام!!!!!!!!!!!!!!!!! .

دادگاه را ترک و sms «پیامک» آماده و دو قسمت شده را از گوشی هایم به شرح ذیل :

. . . دیدی مرا ، بدنبال 9 ! شبانه روز در بند زندان کچویی کشیدنم ! و 9! شبانهروز حضور تو در بند زندان به سقف منزلمان ! که به (تحویل ساعت 10:52:48 مورخ 14/10/ 1389 از طریق شماره . . . . 0936248)

حال و زار و کار و کاسبی تو راهی نیست ؛ ضمن تشکر بیکران از زحمات متحمل شده ات به سکوت « صدایبلند عشق ! » از " من! " در گذر.

(تحویلساعت 10:52:54 مورخ 1389/10/14 از طریق شماره . . . . 0937159) تحویل شماره. .  . .0935173 ! ( هم ! سر ! )

نمودم . ادامه قسمت 54 ب


ب . ن: (نگاه دیگر به عید قربان ) . . . گفت که محی الدین عربی به ما می گوید « ابراهیم در تعبیر خواب خود به خطا رفت ! در خواب دیده بود که فرزندش را قربانی می کند و غافل بود که خواب همان بیداری نیست و باید تعبیر شود . کمر به قتل فرزند بست ، اما به او نمودند که تفسیر درست خواب ، قربانی کردن گوسفند است نه فرزند ! »

rt50...
ما را در سایت rt50 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 283 تاريخ : يکشنبه 28 مهر 1392 ساعت: 1:27