یادنامه به داستان راستان سال 1389 « ب 54 »

ساخت وبلاگ

 

...«نگاه 3 به زندگی » (یافته های در تنهای 1389): ب 54

عجب !!

گویی هیچی نشد ! نه حرفی ، نه حدیثی ، نه گپی ، نه دروغی، نه توهینی ، نه تحقیری و نه . . . ،

غروب که به منزل رسیدم حی و حاضر بود ! ( دهمین شب از 984! شبش!!) و همچنان به رتق و فتق امور آشپزخانه ؛

 «آش مخصوص» بار گذاشته بود و با کوبیدن سبزی پاک شده اش خود راسرگرم میداشت ، ظاهراً شام هم که سنبوسه آماده کرده بود .

 بچه ها ! نگو کهنگو ، این روزها همه و همه ی آن زمان طولانی بدون مادر بودن خود را با مادر بودن درصدد جبران نمودن می باشند و بابا را هم که با 2متر قــد و بالای یکصد و 20 کیلوگرم وزن در چند ساعتی که در منزل حضور پیدا می کند ندیده و نمی بینند ! و ایکاشنبود!!!

وز، وز مریم خانم و بدنبال آن "او!" مرا بر آن داشت که از تصمیم رفتن به تهران بدنبال هماهنگی انجام گرفته شدهی دیروز با اداره بگذرم و مریم را امروز صبح به آن حال و زار برای اولین امتحانترمش تا دانشگاه با ماشین همراهی کنم .

"او!" هم همراه مان شد ! در حالی که نهار بچه را مادرانه ! اول وقت در آشپزخانهبه بار گذاشته بود و ظاهراً حسب گفت و شنود ش با بچه ها ، ساعتی از صبح و عصرروزانه ی خود را در مرکز مشاوره ای بعنوان کارورز یا مربی مشغول می باشد .

مریم در جلسه ی امتحان و من در محوطه داخل ماشین منتظرپایان امتحانش ، "او!" هم ظاهراً در حد واسط بین من و مریم در گوشه یاز سالن سرپوشیده دانشگاه با رویاهای خود ؛

 خدایا ! چنان کن که درپایان کار تو خشنونت باشی و ما رستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتگار!!!!!

..................................

« نوشتن !! »

...ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی !!مگر "نوشتن!" آخرین شرط حیات زندگی دنیوی و اولین نقطه ی شروع جاودانهزیستن و به "عشق!" پیوستن نبوده و نیست ؟! پس چرا ننویسم ؟!

 "نوشتن!" آرامشم می دهد .

"نوشتن!"اداره ام می کند .

"نوشتن!"زیبای به من می دهد .

"نوشتن!" اندیشه هایم را شکوفا می کند .

 "نوشتن!" توتم من است .

"نوشتن!" تنها ارتباط من با "عشقم" می باشد .

 "نوشتن!" نقاشی من است با 32 حروف .

و تنها و تنها نقاشی هایم .

"نوشتن!" نگاه قلبم است روی صفحه کاغذ .

"نوشتن!" آیینه من است در صفحه مانیتور . و

 "نوشتن!" تنها و تنها و تنها ارتباط من است با «عشق! »  با «تو! » با« او!» « با...! » ادامهقسمت55 ب





rt50...
ما را در سایت rt50 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 239 تاريخ : يکشنبه 28 مهر 1392 ساعت: 1:27