سپندم ميكشد آهي شكن پيراي مجمرها |
| تماشا دارد امشب برگ ريز ماه و اخترها |
به يك پيمانه گشتم ضامن بيهوشي عالم |
| چو بوي نافه خوابم ميدواند ريشه در سرها |
به رنگ غنچهام، جز بوي او در دل نميگنجد |
| بود اين خانه را از تنگي خود قفل بر درها |
تجرد مشربم، پرواز من رنگ دگر دارد |
| چو گل يكساله ره طي ميكنم از ريزش پرها |
نميدانم كجايي؟ اي همه جا گلشن نازت! |
| چو بوي گل هوايي شد ز شوقت مغز در سرها |
رسد تا بر سر كوي تو، قاصد پير ميگردد
|
| سفيد از دوري اين راه شد، بال كبوترها
|
برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 314