اسی گفت: خیلی کیف میده. گفت: سر پول بازی میکنیم. هرچی باشه از درخت بالا رفتن و تیله بازی و دنبال گربه ها افتادن که بهتره.
عیدی گفت:م م من نیستم...
اسی گفت: پول زیادی نمی خوای بدی . اما اگه بردی، اگه تا آخرش رفتی، کلی کاسب می شی.رسول گفت: من هستم . من میخوام با پولش مجلهخارجی بخرم
گفتم: حالا بازی چی هست؟
اسی گفت: سخت نیست. گفت دیشب با قصه شب رادیو بهفکر این بازی افتادم. گفت توی قصه شب رادیو، پیرمرد تنهایی برای عوض کردن زندگیاش- که خیال می کرد تکراری شده –شروع میکند به عوض کردن اسم چیز ها. مثلا اسمصندلی اش را میگذارد ساعت. اسم ساعت دیواری اش را میگذارد چاقو. اسم آینه رامیگذارد روزنامه...»
قرار شدمن و عیدی و رسول و اسی هر روز 20 تومن وسط بذاریم و هر رو ز 4 اسم عوض کنیم اگه کسی اسم عوض شده را فراموش می کرد و یا تغییر نمیداد اومیباخت. بازی شروع کردیم....معرفی کتاب
نام کتاب: من دانای کل هستم
نویسنده: مصطفی مستور
بهترین پایان
واقعا از همه دوستان که نوشتند ، ننوشتند، میخواستند بنویسند ،ممنونم
برای انتخاب بهترین ضمن اینکه من اطلاعات و تخصص کافی برای این کار نداشتم در هر نوشته نیز نکته های جالب و خلاقانه ای بود که نتونستم بهترین را انتخاب کنم بنا براین:
بهترین = همه دوستان
برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 312