حس پاییزی

ساخت وبلاگ

اینکه پاییز برات حس شب نشینی های طولانی با آدم هایی که دوسشون داری واز هم صحبتی باهاشون لذت می بری رو تازه می کنه خیلی لذت بخشه.

حس عصرهایی که میز رو برای خوردن قهوه با کیک آماده می کنی وگپ زدنی که نمی فهمی ساعت چجوری گذشت.

صبح های پاییزی و لذت پیچیدن پتو دور خودت وکمی بیشتر خوابیدن..

اینکه تو پاییز دلت یه جور خاصی برای تئاتر دیدن اونم تو فضای تئاترشهر تنگ بشه به خصوص که با دوستانت باشی وبعدش خودتون رو به اون کافه ای که همیشه دوسش داری وکمی بالاتر از چهارراه ولیعصر دعوت کنید ومدت ها درباره تئاتری که دیدین صحبت کنین...

اینکه دلت برای روزهای پاییزی کوهها  و جنگل های نارنجی ودره های رنگ ورو پریده لک زده باشه...حتی دلت برای کوله بستن و برداشتن دستکش وکلاه وپلار وپانچو تنگ شده باشه...آره آره اصلا دلت برا یخ زدن تو کوه واز سرما لرزیدناش تنگ شده باشه...

اینکه این روزهای پاییزی تو رو یاد قله نازی بندازه که پاییز سال گذشته هوای روستا آفتابی بود و جنگل های بالادست روستا بارونی شد و نزدیک پناهگاه تا کمر تو برف بودی ....

واز  این حس ها بالاتر اینکه...

 برای هرکدوم از پیش بینی های اطرافیانت که نی نی ت پسره یا دختر کلی تو دلت قند  آب کنند وتو منتظر اون روز ثانیه هارو هم بشماری...



همه این حس ها برام دلچسبند...خیلی هاشون تازگی دارند  وچه بسا تکرارنشدنی اند.


rt50...
ما را در سایت rt50 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arash ababa بازدید : 192 تاريخ : شنبه 27 مهر 1392 ساعت: 23:21